(still not there.)

No audio file available.

No video available.

(still not there.)
ziamaiko ziamaiko Dec. 26, 2023, 6:46 p.m.
Views: 182 | Reviews (3)★★★★★

مسئله‌ای که زیاد ذهنم را مشغول می‌کرد این بود که چرا هیچ‌کس اهمیت نمی‌دهد. برای هیچ‌کس مهم نبود ما مانند زندانی‌ها در این مکان زندگی می‌کنیم؟ از دنیای بیرون، تنها چند کتاب و دست نوشته داشتیم. جز چندین بچه‌ی کوچک، هیچ انسان دیگری آنجا نبود. تمام کودکان هشت سال به بالا بودند. والدینی نداشتند. خاطراتی هم نداشتند. حتی دلیلی برای زندگی هم نداشتند. فقط توسط رباط‌ها برای آینده آماده می‌شدند. کدام آینده؟ هیچ‌کداممان نمی‌دانستیم.
بی‌هوا در حال گشتن در محوطه بودم که پاترونی با سرعت از کنارم گذشت.
پاترون‌ها رباط‌های باهوشی بودند که مارا بزرگ می‌کردند. ما انسان بودیم. از آنها باهوش‌تر بودیم. پس چرا تمام زندگی ما دست آنها بود؟
پاترون را دنبال‌ کردم و در همان حین گفتم :
「به نظرت می‌تونم نویسنده بشم، بیست و هشت؟」
او فقط بی‌هوا از کنارم گذشت.「اوه نه. تو نمی‌تونی برای خودت شغل انتخاب کنی. 'اون‌ها' تصمیم‌گیرنده‌اند.」
'آن‌ها' هرکسی می‌توانستند باشند. کسانی که برای آینده‌ی ما تصمیم می‌گیرند. و شاید.. می‌دانند ما چطور به وجود آمده‌ایم و چطور از بین می‌رویم.

Reviews (3)

User: obaideh | Rated: ★★★★★

It's maybe our reality future.

User: dehongi | Rated: ★★★★★

They are controlling us for a long time.

User: obaideh | Rated: ★★★★★

❤️محشره